پايان پنج ماهگي
ديگه كم كم داريم آخرين روزاي ماه پنجم تولدت رو هم تجربه ميكنيم و تو به زودي يه پنج ماهه ي واقعي ميشي.
انگار روند رشدت سرعت بيشتري گرفته..هر روز هوشيار تر ميشي. وقتي به كسي نگاه ميكني ميخندي..يه لبخند ارتباط برقرار كن! بدون اينكه نياز باشه باهات بازي كنيم.
ماماني با اين قد و قواره علاقه ي زيادي به خوردن داري! البته تعجبي نداره خب..پسر كو ندارد نشان از پدر!
فكر ميكنم با اين شرايطي كه داريم بايد قبل از شش ماه غذا رو شروع كنيم كه البته حتما با نظر آقاي دكتر پيش ميريم
چند روزي هست كه زبونت برات جذابيت خاصي پيدا كرده..انگار كه تازه داري زبونتو ميشناسي يا شايدم همه چيزو با زبونت ميشناسي..هميشه بيرونه!
خلاصه ماماني دوران شيريني رو سه تايي با هم ميگذرونيم..باورت نميشه كه هميشه بين خنده و شاديا،بين شيرين كاري و بازي كردنات به اين فكر ميكنم كه كاشكي تو هم يه روزي اين لحظه ها رو تجربه كني به عنوان يه پدر